محل تبلیغات شما

الان تقریبا همه چیز خوبه هر وقت همه چیز خوب میشه من می ترسم چون یه جور زد حال می خورم و یه جورایی بهم می ریزم

یه اتفاق ممکنه یه جوری زندگی تو بهم بریزه که اصلا انتظارش رو نداری و باورش برات سخته

13 مهر که  هفتمین سالگرد فوت پسرم بود یه متنی رو به دختر کوچیکم گفتم آماده کنه بزاریم تو گروهای تلگرام  فامیل و آشنا ووو

تا یه فاتحه ای خونده بشه و نثار روحش کنن از جمله این  متن رو همراه عکس فرستادیم برای یکی از دوستای صمیمیه پسرم که ای کاش نمی فرستادیم 

فرستادن همان و پیغام و پسغام  ناخواسته بین این دوست پسرم و دختر کوچیکم که شوخی شوخی و چند تا سوال و صحبتهایی از خاطرات گذشته و حس مشترک بین این دو و پسرم که هر دو خیلی خیلی نزدیک بودن به پسرم و خاطرات خوبی داشتن داشت مشکل ساز میشد که خدا رو شکر به هر طریقی جلوش فعلا گرفته شد

در حالی که دوست صمیمی پسرم خیلی فهمیده و با شعور و خوش زبون و خوش صدا و تو دل برو  همه چیز تموم در نظر ما بود ؛ خارج از تصور ما زد حال زد و آنچنان حالی از ما گرفت که نگو و نپرس البته شایدم ما داریم اشتباه می کنیم و قضیه آن طور که ما فکر می کنم نباشه ؛ خدا عالمه؛قضاوت از راه دور اصلا درست نیست 

در هر صورت فعلا زندگی ما برگشت رو روال قبلی و  عادیه خودش ؛  تا خدا چی بخواد 

امیدوارم هر چی خیر و صلاح هست پیش بیاد 

خداوند به همه ی ما کمک کنه

الههههی آمین


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها